per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
11
38
10.22059/jrm.2013.35752
35752
Research Paper
نقش فرشتگان در تدبیر جهان در قرآن و عهدین
Role of angels in management of world in
Quran and Bible
سید حسامالدین حسینی
1
دانشجوی دکتری علوم قرآن و حدیث، دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران
قرآن فرشتگان را تدبیرگر نظام عالم و مظهر توحید افعالی و دارای افعال گوناگون و واسطهی فیض پروردگار معرفی میکند. اما عهدین در مواردی مشترک با قرآن و در مواردی به گونهای متضاد و متفاوت با یکدیگر به این امر پرداختهاند به گونهای که شناخت درستی از فرشتگان ارائه نمیشود. و ازینرو، پژوهشگر کوشیده است با رویکردی تطبیقی، از بعد لغوی و تفسیری این مسأله را بررسی نموده و پس از طرح دیدگاههای اندیشوران مسلمان و مسیحی و یهودی، با شاخصه هائی همچون: جامعیّت، احاطه وگستردگی معارف، شفّافیّت، غنا، استحکام مطالب و ظرفیّت جاودانگی، نقش فرشتگان در تدبیر جهان را در قرآن و عهدین تبیین کند تا دینداران را در ساختن جامعهی برتر دینی، اخلاقی و انسانی، یاری رساند.
Holy Quran introduces angels as managers of entire world in amonotheistic manner. Based on Holy Quran they have differentactions and are catalyst of God. In Holy Bible, some of theideas related to role of angels are similar to Holy Quran; but inmany cases, it shows different or even contradictorydescription. So it can not demonstrate a right quide to real roleof angels. In this study, researcher tries to compare this issuefrom the aspects of linguistic lexicography and commentary.Also it aims to explain Muslim, Christian and Jewish scholars'views related to it comprehensively, especially the eternalcapacity of the role of angels in management of the world.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35752_f1659dafa74699d5cfbf54c5e82afa40.pdf
تدبیر
عهدین
قرآن
فرشتگان
مهیمن
Holy Quran
Bible
Angel
management
monotheistic
manner
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
39
61
10.22059/jrm.2013.35753
35753
Research Paper
بررسی قلندریات در دیوان عطّار نیشابوری
Study of Ghalanderies in Attar Nishapuri’s Divan
شیرزاد طایفی
sh_tayefi@yahoo.com
1
عاطفـه شاهسونــد
2
نویسندهی مسؤول، استادیار دانشگاه علّامهی طباطبایی
دانشآموختهی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علّامهی طباطبایی
در دیوان غزلیات عطّار نیشابوری، شاعر عارف سدههای ششم و هفتم ق، تجلّی دو گونهی شعری مشهود است: یکی شعر شخصی(فردی) و دیگری شعر اجتماعی. در میان غزلیات عرفانی او نیز، نوعی "قلندریات" وجود دارد که ابعاد هنری شاعر را در هر دو نوع شعری به نمایش میگذارد؛ به عبارت دیگر، عطّار در قلندریات خود به هر دو جنبهی شعر نظر داشته است؛ یعنی هم از دیدگاه شخصی به آن پرداخته و هم در قالب نقد و اصلاحگری، بعد اجتماعی به آن بخشیده است.
این مقاله در پی آن است، که شعر قلندری عطّار را با تکیه بر مطالعات کتابخانهای و با نگاهی تحلیلی و از دو دیدگاه شخصی و اجتماعی در زمینهی ادبیات انتقادی بررسی کرده، بازتاب تجربهی شخصی عرفانی از یکسو و سیمای اجتماعی عصر عطّار را از سوی دیگر، در قالب نوعی از غزل عرفانی (قلندریات) ارائه دهد؛ به گونهای که در نهایت میتوان گفت، این نوع غزل در ارتباط با شطحیات عرفانی، منجر به بروز هر دو نوع شطح آگاهانه یا عمدی(سخنان انتقادی بازگو کنندهی دردهای جامعهی سیاسی و دینی در قالب نفی ریا، تعصب و خشکی عقیده) و شطح ناآگاهانه (سخنان متناقضنمایی که در اثر استغراق در عوالم فنا، ترجمهی تجربهی عرفانی شخص است) میگردد. آن بخش از قلندریات که تحول عظیم روحی در خلال تجربهای ماورایی تصویر میگردد، جلوهگر جنبهی فردی و ناآگاهانهی شطح است و نوع دیگر قلندریات، بیانگر نگاه انتقادی عطّار در جهت آسیبشناسی اجتماعی وی و جنبهی اجتماعی و شطح آگاهانه یا عمدی او است.
Two poetic kinds can be pointed out in Attar Nishapuri’s, sixthand seventh century poet, divan of sonnets: individual andsocial. Among his mystic poetry, a kind of Ghalanderies can beidentified, which shows his skill in the above mentioned kindsof poetry. In other words, Attar paid attention to both forms; notonly has he viewed them from an individual perspective, butalso, he has considered them socially, as a critic. Based onlibrary research and inductive method, this study aims toexamine Attar’s Ghalanderi poetry from an analytical,individual and social point of view. Thus we present a reflectionof personal mystic experience on the one hand and a socialimage of Attar’s times, in a form of mystic sonnet(Ghalanderies), on the other hand. Finally, we show how thiskind of sonnet, in relation to Mystic Shathiat, leads to the riseof both conscious or intentional and unconscious Shath(criticalremarks reflect political and religious community in the form ofnegating of hypocrisy, prejudice and dogma) and unconsciousShath (paradoxical remarks are translation of individualexperience because o f going down in perdition worlds ) thatpart of Ghalandaries which images great spiritual evolutionduring a supernatural experience in mysteries of Ghalandar andMoghan portray an individual and unconscious aspect of shathand other types of Ghalandaries expresses Attars criticalopinions to his social pathology that show his social aspect andconscious or intentional Shath.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35753_8dc2afb9ed36ea590edcfc84646f1408.pdf
شطحیات
عرفان
عطّار نیشابوری
غزل
قلندریات
Attar Nishapuri
Ghalanderies
Mysticism
Shath
Sonnet
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
63
104
10.22059/jrm.2013.35754
35754
Research Paper
تصحیح و مقدمه رسالهی وحدت وجود نگاشته عبدالعلی انصاری
Edition of Abd-al-Ali Ansari's Unity of Being Treatise
with an Introduction
احمد کفاش تهرانی
1
حسن ابراهیمی
kasraeifar@yahoo.com
2
دانش آموختهی کارشناسی ارشد رشته فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران
استادیار گروه فلسفه و کلام اسلامی دانشگاه تهران
وحدت وجود، عالیترین شکل توحید و محور مسائل و مباحث عرفان نظری است. عرفان نظری به شکل مدوّن و منسجم از زمان محیالدینبن عربی در سدهی هفتم ق شکل گرفت. از آن زمان تا کنون عدهی بسیاری، هم به منظور اثبات و هم به منظور رد کردن وحدت وجود، رسالهها و کتابهایی نگاشتهاند. یکی از افرادی که در این رابطه دست به قلم برده و در صدد اثبات و رد ایرادات و اشکالات وارده به این اصل اساسی عرفان نظری بر آمده است، عبدالعلی محمد بن نظام الدین محمد انصاری از دانشوران طراز اول حنفی مذهب هند در سدهی دوازدهم ق است. وی به پیروی از انگارههای ابن عربی در پی تبیین وحدت وجود و توجیه کثرات و تعینات آن برآمده است. این نوشتار ضمن بیان درون مایهی این رساله، به تصحیح آن به شیوهی قیاسی پرداخته تا از رهگذر آن، مرجعی در عرفان به ویژه یکی از مهمترین و کلیدیترین مباحث آن یعنی وحدت وجود، پیشکش و پژوهشگران حوزه عرفان قرار گیرد.
Unity of being (wahdat al-wujud) is the highest form of theunity of God (tawhid) and the fundamental principle oftheoretical mysticism. It was since Ibn al-Arabi's time in 7thcentury that theoretical mysticism was consistently developed.Since then the concept of Unity of being has continued toreceive attention and many scholars have written books andtreatises both in proving and rejecting it. Abd-al-AliMohammad Ibn Nezam-al-din Mohammd Ansari, a leading 12thcentury Indian theologian of the Hanafī school, is one of thesescholars. Following Ibn al-Arabi's point of views, he has tried torationalize the Unity of being and to justify its multiplicities andstatus. Explicating themes running through the treatise, thisarticle attempts to edit it as a reference in mysticism, especiallyin the pivotal subject of Unity of being.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35754_2f00369f85b7bb35c1da61baa873ebd4.pdf
عبدالعلی انصاری
وحدت وجود
شریعت
تعین اول
تعین ثانی
رسالهی وحدت وجود
Abd-al-Ali Ansari
Unity of Being
Divine law
Mysticism
Treatise of wahdat al-wujud
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
105
124
10.22059/jrm.2013.35755
35755
Research Paper
دیدگاه عرفانی امام محمّد غزّالی و جلالالدّین مولوی در باب رؤیت خداوند
Mohammad Ghazzali and Jalaluddin molavi’s mystical
view about vision of God
رامین محرمی
moharami@uma.ac.ir
1
دانشیار گروه زبان و ادبیّات فارسی دانشگاه محقق اردبیلی
روش پژوهشی مقاله از نوع تحلیل محتواست. هدف مقاله مقایسه و بیان تمایز و تشابه دیدگاه غزالی و مولوی دربارهی امکان رؤیت خداوند است. هر دو در مسلک کلامی، اشعری، و معتقد به رؤیت خداوند هستند، امّا آنان دربارهی کیفیت، محل و ابزار رؤیت خداوند نگرش و تفسیر عرفانی هم دارند. دیدگاه کلامی غزّالی غالب بر دیدگاه عرفانی او، امّا دیدگاه عرفانی مولوی غالب بر دیدگاه کلامی اوست. غزّالی بعد از بحثهای فراوان کلامی و عرفانی، سرانجام همانند اشاعره، خداوند را نه در دنیا، بلکه در آخرت و فقط برای مؤمنان باچشم سَر قابل رؤیت میداند، امّا مولوی مقلد صرف کلام اشاعره نیست. او خداوند را در دنیا و آخرت با چشم دل قابل مشاهده، و چشم سَر را همیشه از دیدن خداوند ناتوان میداند. او چشم سَر را از حواس مشترک میان انسان و حیوان میداند که دیدن با آن، فضیلتی برای انسان به بار نمیآورد، امّا انسان حواس باطنی نیز دارد که مایهی کرامت انسانی است و رؤیت نیز با همان حواس باطنی ممکن خواهد بود.
This article compares the viewpoint of Ghazali and molaviabout vision of God. Ghazali and Molavi are Asharites and bothbelieve in the vision of God. In addition to the theological view,their mystical view has been effective in shaping their thinkingabout quality, location and visibility tool of the vision of God.Ghazali’s theological's view is dominates his mystical view butMolavi's mystical view is dominates his theological's view.Ghazali, like other Ash'arites, believed that God is not visible inthe world. He is visible only in the other world and only for thebelievers with outward eye. Molavi is not absolute emulator ofAsharites' theology. He believes that God is visible with heart’seye in the world and the other world. But the outward eyes areincapable of vision of God. Human being has innate senses thatmake the human's dignity, and god is visible with the innersenses.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35755_a8a3d7aeae59cb16eb8920f569fced7a.pdf
رؤیت خداوند
عرفان
غزّالی
مقایسه
مولوی
vision of God
Theology
Mysticism
comparison
Ghazzali
Molavi
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
125
143
10.22059/jrm.2013.35756
35756
Research Paper
سهگانگی معنایی اخلاق در اندیشهی کرکگور
The meaning of morality in Einolqozat and
Kierkegaard's thought
سمیه موسوی جهانآبادی
1
ناصر گذشته
gozashte@yahoo.com
2
دانشآموختهی کارشناسی ارشد ادیان و عرفان
استادیار دانشگاه تهران
در این مقاله معنا شناسیهای مختلف از اخلاق در نوشتههای کرکگور مورد بررسی قرار گرفته و از این رهگذر، سه معنای متفاوت برای اخلاق دراندیشهی او شناسایی شده است، نخست اخلاقی خدامحور به مثابه مرحلهی گذار از زیبایی شناسی و آمادگی برای ورود به ساحت دین، دیگر اخلاق با مشخصههای اخلاق کانتی و هگلی که کرکگور حکم به تعلیق آن در برابر دین میدهد و سومی، اخلاق به عنوان تجلی جمعی عشق مسیحایی.
This article studies the different meanings of ethics inKierkegaard's writings. It recognizes three meanings of it in histhought. The first of them is the divine Centre ethics as a transitstage after the aesthetical sphere and a preparation stage forentrance to the religious sphere. The second is the ethics withKantian and Hegelian elements that Kierkegaard condemns it tosuspension in comparison by religion. And the third one isethics as a collective disclosure of Messianic love.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35756_72f39a1421e6cb07f6bd456aa343a42c.pdf
کرکگور
اخلاق
عشق مسیحایی
Kierkegaard
Ethics
religious sphere
aesthetical
sphere
Messianic love
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
145
170
10.22059/jrm.2013.35757
35757
Research Paper
مقایسهی مفاهیم گاهانی اسپنته مینیو و اسپنیشته مینیو با فیض مقدّس و فیض اقدس در نظام عرفانی ابن عربی.
A comparison between “Spэništa mainyu”- “spэnta
mainyu” in Zoroaster’s Gāthas and “al-fayd al-aqdas”-
“al-fayd al-muqaddas” in Ibn Arabi’s mystical system.
محمّد میرزایی
1
تیمور قادری
2
کارشناس ارشد فرهنگ و زبانهای باستانی ـ دانشگاه بوعلی سینای همدان
دانشیار گروه فرهنگ و زبانهای باستانی ـ دانشگاه بوعلی سینای همدان.
در این مقاله دو مفهوم گاهانی به هم پیوسته، اسپنیشته مینیو و اسپنته مینیو ، با دو مفهوم بنیادین در نظام اندیشگی محیی الدّین ابن عربی، فیض اقدس و فیض مقدّس، مقایسه میشود. هدف از این قیاس، بیش از تطبیق این دو مفهوم، تلاش برای تبیین یکی از امّهات مفاهیم گاهانی در چارچوب نظریات یکی از چهرههای اصلی عرفان اسلامی است. به این منظور، در گام نخست نگاهی به دو لفظ اسپنیشته مینیو و اسپنته مینیو میاندازیم وپس از بررسی کارکرد این دو اقنوم در یزدانشناخت گاهانی، در بخش دوم، توضیح بسیار کوتاهی دربارهی دو مفهوم فیض اقدس و فیض مقدّس ارائه میکنیم. در بخش سوم مقاله، به مقایسهی دو مفهوم گاهانی با دو اصل مورد اشاره در اندیشهی ابن عربی میپردازیم. آوانویسی متون گاهانی در سراسر این مقاله مطابق روش هلموت هومباخ است (Humbach, 1991).
This article tries to compare two contiguous concepts inZoroaster’s Gāthas, “Spэništa mainyu”- “spэnta mainyu”, withtwo others in Ibn Arabi’s mystical system, “al-fayḍ al-aqdas”-“al-fayḍ al-muqaddas”. By this comparison, we are in quest ofarraying an explanation of two basic concepts of the Gāthaswithin the theories of a major figure of Islamic mysticism ratherthan corresponding these two to those. For this purpose, thispaper takes a look at “Spэništa mainyu” and “spэnta mainyu”and after pursuing the function of these two hypostasises inGāthic theology, in the second part, it offers a very shortexplanation about the two Ibn-Arabian concepts “al-fayḍ alaqdas”and “al-fayḍ al-muqaddas”. In the third part thementioned comparison between the two Gāthic elements andthe two Ibn-Arabian is accomplished. The Gāthic terms, wordsand phrases are transcripted according to Humbach’s method allover this article.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35757_85642b1c0000f0e001eb1211631c4d79.pdf
اسپنیشته مینیو
اسپنته مینو
فیض اقدس
فیض مقدّس
زرتشت
ابن عربی
al-fayḑ al-aqdas
al-fayḑ al-muqaddas
Spэništa
mainyu
spэnta mainyu
Zoroaster
Ibn-Arabi
per
دانشگاه تهران
مجله ادیان و عرفان
2228-5563
2588-4816
2013-01-20
45
2
171
191
10.22059/jrm.2013.35758
35758
Research Paper
نور سیاه پارادوکس زیبای عرفانی
Black light: Paradox of mystical beauty
محمد رضا یوسفی
1
الهه حیدری
2
استادیار دانشگاه قم
دانشجوی کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه قم
پارادوکس «نور سیاه» در آثار عارفانی همچون نوشتههای عینالقضات و احمد غزالی، رمزی عارفانه برای اموری چون ذات حق تعالی یا دیدنی نادیدنی، حجاب ذات، بالاترین نورها و جامع انوار حتی نمادی از ذات ابلیسدر مقابل نور سفیدکه تمثیل نور محمدی(ص) است، کاربرد دارد. در عالیترین مصادیقش افزون بر ذات الهی، در بسیاری موارد تجسم انسان کامل و عارف واصلی است که همچون آهن گداخته، صفات آن مثل سیاهی، سردی و سختی را در اثر مجاورت آتش از دست داده سرخ، نرم و داغ شده است؛ در حالی که مثل آتش است، عین آتش هم نیست؛ از طرفی دیگر آهن هم نیست. با اینکه سر تا پا الهی شده ولی خدا نیست گرچه همان انسان قبل نیز نیست. او به مرحلهی «انسان خدایی» رسیده است و همانند خورشیدی که در نیمه شب جهان مادی میدرخشد باعث روشنی و هدایت میگردد. او مظهر «کنت کنزا مخفیا» و «نور علی نور» است که تمام رنگها را با ریاضت در خُم وحدت یکرنگ کرده به رنگ سیاه یا نور ذات رسیده است.
Paradox of "black light" in mystical texts such as AhmadQazzali and Einolquzats’ works is used for the essence of theSupreme Being or invisible Omnipresent God, the brightestlights. In addition, it refers to perfect man and mystic who, as amolten iron, has lost the traits of darkness and coldness in thevicinity of the fire and become soft and hot. He has been divinebut not God; even though he is not same as ordinary human. Hehas become "divine human". He is same as the midnight sunthat shines in material world and guides others. He is the onewho, with asceticism and struggle, turns all the colors to monocolor in the unity; so he has reached a black color, the naturelight.
https://jrm.ut.ac.ir/article_35758_ba596926d925cbd29ace4aabd29c6aff.pdf
پارادوکس
نور سیاه
ادبیات عرفانی
انسان کامل
احمدغزالی
عین القضات
Ahmad Qazzali
Einolquzat
black light
Light
Perfect Man
mystical literature