unavailable
unavailable
«نُصیریه» از جمله فرقههای انحرافی شیعۀ امامی است که رویکرد باطنیـ غالیانه در میان پیروان آن مشاهده میشود. نظر به ماهیت سرّی جریانهای باطنی، آثار اندکی از میراث نُصیریه بهشکل عمومی در اختیار است. در سالهای اخیر، مجموعهای با عنوان «سلسلة التراث العلوی» نشر یافته که مشتمل بر آثار فراوانی ازمیراث نُصیریان است. کتاب «حقائق أسرار الدین» از جملۀ آنهاست که در میان نُصیریه به «ابومحمد حسن بن علی بن شُعْبة حَرّانی» - صاحب کتاب تُحَف العُقولـ نسبت یافته است. اهمیت این کتاب از آن روست که شامل نقلقولهای بسیاری از آثار جریان غلو، بهویژه غُلات سدههای دوم و سوم کوفه، ازجمله آثار منسوب به «مُفضّل بن عُمر جُعْفی» و «محمد بن سنان»، است که امروزه محتوای شماری از این متون تنها بهواسطۀ همین اثر در دست است. این پژوهش میکوشد تا با بررسی شواهد مختلف، در گام نخست، تاریخی را که متن به آن تعلق دارد، تعیین و سپس مؤلف آن را شناسایی کند. بنا بر شواهد موجود و بر اساس نقد متنی، این متن اصالت تاریخی دارد و تاریخ حدودی آن سدۀ چهارم هجری و منتسب به ابن شعبة حرانی است.
یکی از کتابهایی که مانی خود به زبان مادریاش سُریانی به نگارش درآورده است، «انجیل زنده» (Ewangelyōn zīndag) نام دارد. نام این کتاب در روایتهای ایرانی مانوی، چینی، یونانی، لاتین، قبطی و نوشتههای اسلامی آمده است. در هر یک از این زبانها نقل قولهایی از انجیل نیز میتوان یافت که کاملترین آنها نقل قولهای یونانی در دستنوشتة یونانی مانوی (CMC) است. پس از آن میتوان نقل قولهای قبطی مانوی (MSC) را نام برد. روایتهای ایرانی مانوی شامل قطعههایی به فارسـی میانه، پهلوانیگ و سغدی است. پس از این قطعهها باید از قطعهای چینی نام برد و سپس دو نقل قول کوتاه در ادبیات چینی مانوی. نام انجیل زنده اگرچه در نوشتههای اسلامی آمده است، متأسفانه تنها چند نقل قول بسیار کوتاه از آن روایت شده که که از آن جمله میتوان از روایتی که ابوریحان بیرونی بیان داشته، یاد کرد. هدف این مقاله ارائة طرحی کلی از «باب الف» انجیل زنده مانی است. از آن جا که انجیل مانی دارای 22 باب بوده است، میتوان از بابهای دیگر آن نیز نقل قولهایی هر چند کوتاه ذکر کرد. در واقع بخش اصلی این مقاله از ترجمهای است به فارسی از تمام شواهد و نقل قولهای انجیل زندة مانی در یک متن نسبتاَ یکپارچه.
دو اصطلاح «باطنی» و «باطنیگرایی» معنای گستردهای دارند، ولی به نحو خاص بر مکتبهای دینی و عرفانی و فلسفیِ رازورز اطلاق میشوند. در یونان باستان، پیش از دورانِ یونانیمآبی، به مکتبهایی با گرایشِ باطنی برمیخوریم. از نوشتههای گوناگونِ برجایمانده از آن دوران چنین برمیآید که یونانیان خود خاستگاه این مکتبها را بیرون از یونان، در مصر یا آسیا، میجستند. مکتبهای باطنیِ یونانی تا پیش از روزگار افلاطون عبارتند از: ادیان الیوسیسی و دیونوسوسی و اورفیوسی و مکتب فلسفی ـ دینیِ فیثاغورس. غایتِ مشترک این مکاتب، رستگاری از راه تطهیر است. این غایت در ادیانِ باطنیِ یونان، یعنی ادیانِ الیوسیسی و دیونوسوسی و اورفیوسی، از رهگذرِ گرویدن به دین و به جا آوردنِ مراسمِ آیینی به دست میآید. دین اورفیوس پیروانِ خود را به برخی اوامر و نواهی نیز پایبند میسازد و به خوارداشتِ جهانِ خاکی برمیانگیزد. فیثاغوریان با حفظِ جنبههای دینی، باطنیگراییِ خود را بر معرفت مبتنی میسازند و بدینسان باطنیگراییِ فلسفیِ منحصر به فردی بنیاد مینهند.
ابوالثناء شهابالدین محمود آلوسی بغدادی از مفسران سدۀ سیزدهم هجری و وابسته به طریقت نقشبندیه و مؤلف تفسیر روح المعانی است. یکی از جنبههای مهم این تفسیر، رویکرد مفسر نسبت به سنت تفسیر عرفانی است. آلوسی از گرایشهای عرفانی استقبال کرده و در مواضعی بر اساس تخصص و دانش، روحیات و ذوقیات و احوال بیرونی و نیازهای مخاطبان، به بازتاب آراء مفسران منتسب به عرفان نظری و عرفان سیر و سلوکی اقدام نموده است. دربرابر جریان و سنت تفسیر عرفانی، مواجهه آلوسی با آراء تفسیری عارفان گزینشی است. بر این اساس، کوشش برای توافق بین شریعت و عرفان و برمبنای آموزههای طریقت نقشبندیه روح حاکم بر این نگرش را در سنت تفسیر عرفانی تشکیل میدهد. افزون براین، نباید از مواجهة انتقادی و محققانة وی با برخی آرای دیگر تفسیر عرفانی در روح المعانی، همچون مواجهه با نظریة وحدت وجود ابن عربی غفلت ورزید. این نوع رویاروییها که در جای خود از استقلال و قوت اجتهادی وی در تفسیر به معنای اعم و تفسیر عرفانی به معنای اخص آن حکایت میکند، تنها در پرتو رویکرد ویژة او و با عنایت به مؤلفة دانش و تخصص آلوسی قابل تبیین و تشخیص است.
«مایستر اکهارت» از عرفایی است که سنت مسیحی در قرون وسطی اندیشه وی را برنتافت و خداشناسی وی را بدعتآمیز دانست. مهمترین مسائلی که خداشناسی اکهارت را از سلف مسیحیاش متفاوت میسازد عبارتند از: طرح دو وجهی خدا/الوهیت که یکی برابر با وجود و دیگری برتر و فراتر از آن است، باور به عدم ادراک الوهیت توسط بشر و توسل به کلام سلبی برای سخن گفتن از او، ارائه تقریری جدید از اصل تثلیث و باور به وحدت الوهیتِ برتر از تثلیث و .... کلیسای کاتولیک، اکهارت را بدعتگذار و نافی تثلیث دانست و او در دفاعیهای به یکایک اتهاماتش پاسخ گفت. بهدلیل گرایش باطنی و عرفانی اکهارت، تفکر وی بیش از آنکه به خدای سهگانه و قابل ادراک مسیحی نزدیک باشد، متأثر از کلام سلبی مورد توجه دیونیسیوس و تفکرنوافلاطونی است و بدون نفی تثلیث، ضمن پذیرش ماهیت و کارکرد هریک از اشخاص تثلیث و ذکر آن در موعظاتش، وحدت را برترین ویژگی «الوهیت فراتر از وجود و عدم» میخواند و الوهیت بینام و نشان را در رأس تثلیث قرار میدهد. الوهیتی که شناخت آن ناممکن و تنها راه سخن گفتن از آن الهیات سلبی است.
«عقلانیت و معنویت»، نظریهای است در ادامة معنویتگرایی غرب که برای پر کردن خلأ معنوی ناشی از «مدرنیزم» به وجود آمده است. هدف این نظریه کاهش درد و رنج بشر است که تنها با جمع میان عقلانیت و معنویت که از تلفیق مدرنیزم و دین ایجاد شده است، محقق میگردد. اصل بودن عقلانیتِ ابزاریِ استدلالگر در این نظریه بهدلیل اساسی بودن آن در مدرنیزم است. معنویت نیز بهکاربستن عقلانیت و یا دین شخصیشدهای است که از فروکاستن از دینِ نهادینه ناشی شده است. اصل قرار دادن مدرنیزم و نگاه حداقلی به دین به هنگام تقابل با مدرنیزم، علاوه بر اشکالات مبنایی، از جهات مختلف دیگری نیز این نظریه را دچار ضعف و ابهام کرده است. برخی از این ابهامات ناشی از نبود انسجام در بیان نظریه و ذکر نکردن تمام لوازم و مقدمات آن است. مشخص نبودن مخاطبان نظریه و ابهام در هدف و چگونگی کارکرد این نظریه در رسیدن به هدفِ خود، کارایی آن را نامعلوم کرده است. ابهام در میزان و چگونگی فروکاهی دین و واضح نبودن مبانی این رویکرد نیز موجب ضعف نظریه شده است. امید است با بررسیهای صورتگرفته، این نظریه وضوح بیشتری یافته، تکامل یابد.
یکی از رهیافتهایی که در معرفتشناسی دینی به دفاع از معقولیت باورهای دینی پرداخته است، «معرفتشناسی اصلاحشده» است. در بین معرفتشناسانِ اصلاحشده دیدگاهِ «ولترستورف» با انتقادات کمتری مواجه است. این نوشتار سعی دارد با بهرهمندی از روش توصیف و تحلیل، مبانی معرفتشناختی دیدگاه ولترستورف را دربارة معقولیت باورهای دینی نشان دهد. مبانی معرفتشناختی ولترستورف از طریق بررسی چالش دلیلگرایی قابل تبیین است. وی برای رهایی از تلقی جزمی و ناقص معرفتشناسی در عصر روشنگری، مفهوم معقولیت را بسط داده و معرفتشناسی وظیفهگرایانه و معقولیت موقعیتی را اتخاذ کرده است. به همین جهت از قلمرو معرفتشناسی خارج و به حوزة روانشناسی وارد شده است. ولترستورف در باب توجیه، مبناگراییِ توأم با انسجام را پذیرفته است؛ اما بهدلیل پذیرش انسجامگرایی منفی، مبناگرایی تأثیر چندانی در دیدگاه ایجابی او نداشته است. او برای دفاع از معقولیت باورهای دینی جنبههای گوناگونی را مورد نظر قرار داده، اما به نوعی کثرتگرایی دچار گشته است.
unavailable