نیایش از منظر «خداباوری کلاسیک» نوعی «تخاطب» با امرِ الوهی/ مقدس است. در برابر، «همهخداباوری» به دلیل نفی شخصوارگی امرِ الوهی از پذیرش این تعریف امتناع و آن را به «ژرفاندیشی» تعریف میکند. نیایش به معنای «ژرفاندیشی» با چالشهایی روبهرو است. این معنا از نیایش افزون بر ناسازگاری مفهومیِ الوهیتِ ناشخصوار، با فهم متعارف از نیایش و واقعیت میدانی رفتار مؤمنان نیز ناسازگار است. ازاینرو، ژرفاندیشی نهتنها «همهخداباوری» را در موضعی برتر از «خداباوری کلاسیک» قرار نمیدهد بلکه آن را در تعریف دین نیز دستخوش چالش میکند. اگر در تعریفِ یک دین نتوان جایگاه بایستهای برای نیایش یافت، میتوان به ناسازگاری آن حکم داد و این اشکالی است که «همهخداباوری» را، به طور جدی، تهدید میکند. در این مقاله با مرور معناشناسی نیایش در دو تصور «خداباوری کلاسیک» و «همهخداباوری» به بررسی نقدهای مطرح خواهیم پرداخت و در پایان ضمن نشاندادن قوت اشکالاتِ وارد بر معنایِ نیایش در «همهخداباوری» نشان میدهیم که معنایِ این مقوله در «خداباوری کلاسیک» قابل دفاعتر است.